تخریبچی دیروز فاتح امروز


او که در اثر انفجار مین صدمات جسمی زیادی دیده و اکنون جانباز ۷۰درصد بهحساب میآید سرزندهتر از بسیاری از اطرافیانش زندگی را دنبال میکند و الگوی مناسبی است برای برخی جوانان که با کوچکترین نامهربانی از زیر بار مسئولیتهایشان شانه خالی میکنند. از «محمد حبیبزاده» حرف میزنیم؛ مردی که این روزها از نداشتههایش پلی ساخته برای فتح قلههای موفقیت و آنقدر پر اراده است که به اسطوره کوهنوردی ماکو بدل شده است. برای ملاقات با مردی که کوه در برابر ارادهاش کم میآورد باید شال و کلاه کرد و به ماکو سفر کرد. اینجا از هر که سراغش را بگیرید راهنمایتان میشود تا محل کار، خانه یا باشگاهی که آقای کوهنورد در آن ورزش میکند. حبیبزاده را در ماکو خیلیها میشناسند، او کارمند گمرک و عضو شورای شهر بازرگان است، علاوه بر اینها بهعنوان دبیر هیأت کوهنوردی شهرستان ماکو نیز فعالیت میکند.
تا قبل از اینکه مجروح شود رشته اصلی ورزشیاش فوتبال بود و هر وقت زمانی بهدست میآورد با دوستانش پا به توپ میشد اما بعد از مجروحشدن دیگر نتوانست در مستطیل سبز، همپای دوستان و رقیبانش بدود و توپ فوتبال را با تور دروازه آشنا کند. با این حال علاقهاش را نسبت به فوتبال هنوز از دست نداده و اگر فرصتی دست بدهد با پسرش پا به توپ میشود و یا برای دیدن مسابقات فوتبال وقت میگذارد.
- تولد دوباره در میدان مین
او قلههای زیادی را تاکنون فتح کرده؛ قلههایی که شاید تا قبل از مجروح شدنش اصلا به فکر فتحکردن آنها نبود. درباره ماجرای جانباز شدنش میگوید:« تخریبچی میدان مین بودم و در اثر انفجار مین از ناحیه ۲ دست، چشم و پا آسیب دیدم. هر دو دستم از ناحیه مچ قطع شد و پای راستم نیز پر از ترکش است، علاوه بر اینها پرده ۲گوشم نیز اکنون مصنوعی است». حادثه، حبیبزاده را تا نزدیکیهای مرگ برد اما قسمت این بود که بعد از این حادثه، مرد دیگری متولد شود؛ مردی با ارادهای از جنس فولاد و اهدافی سختتر برای فتح.
این کوهنورد درباره اینکه برخلاف آسیبهای شدید چگونه به زندگی برگشته، اینطور توضیح میدهد: ایمان دارم که همهچیز به خدا تعلق دارد، بنابراین هر وقت نیاز بداند آنها را پس خواهد گرفت، خدا خودش صلاح دانسته نعمتهایی به انسان بدهد به همینخاطر پس گرفتنشان نیز بهصلاح انسان است. چون چنین باوری دارم پس از مجروح شدن و ازدست دادن دستهایم، ناراحت نشده و خودم را نباختم.
حبیبزاده باور دارد که معلولیت محدودیت نیست، به همین دلیل تاکنون خودش را نباخته و آنقدر برای ادامه زندگیاش مصمم است، که این روزها برای فتح قلههای ۷۰۰۰متری برنامهریزی میکند. اولین صعود آقای کوهنورد قله سهند بود، بعد از آن برای فتح قله سبلان شال و کلاه کرد و چند سال پیش نیز در مدت یکماه قلههای سبلان و آرارات ترکیه را فتح کرد.
- دور خیز برای لنین
حبیبزاده متولد ۱۳۵۱ است و دوست دارد در آینده قلههای مرتفعی مانند لنین با ۷۰۰۰متر ارتفاع را در قزاقستان فتح کند. او میگوید: سابقه صعود ۴ فصل به سبلان را دارم، در ۳ فصل متفاوت نیز قله دماوند را فتح کردهام و امسال نیز قرار است این قله را فتح کنم تا ۴ فصل صعودم به دماوند تکمیل شود.
آقای کوهنورد هر جمعه به کوه میرود، البته دوستانش او را تنها نمیگذارند و بیشتر مواقع همراهیاش میکنند. او خاطرات خواندنیای هم از کوهنوردیهایش دارد، برای نمونه سال ۹۲ برای فتح یکی از قلههای گرجستان اقدام کرد اما وقتی به ارتفاع ۴۲۰۰متری رسید گرفتار برف و کولاک شد ولی در چنین شرایطی نیز توانست جان ۲ کوهنورد هلندی را نجات دهد:« بهدلیل بارش شدید برف و کولاک نتوانستیم به صعودمان ادامه بدهیم، به همینخاطر دلخور شدیم و راه برگشت را پیش گرفتم.» درحالیکه حبیبزاده با یکی از دوستانش درد دل میکرد و به سمت پایین کوه راهش را ادامه میداد، متوجه ۲ کوهنورد شد که در قسمتی از کوه و روی یک دیواره یخی گیر افتاده بودند. او ادامه ماجرا را اینطور توضیح میدهد:« وقتی برای کمک سراغ آنها رفتیم متوجه شدیم آنها زن و شوهری هلندی هستند که بهخاطر از دست دادن تجهیزاتشان زمینگیر شدهاند.» به این ترتیب آقای کوهنورد تجهیزات خود را در اختیار آنها قرار داد و زوج کوهنورد را تا مسیری امن همراهی کرد. حبیبزاده یادآور میشود: «آنها وقتی فهمیدند ایرانی هستم بسیار تجعب کردند و گفتند برخی رسانهها آنقدر علیه کشورشما تبلیغ منفی کردهاند که ما چنین رفتار مهربانانهای را از شما انتظار نداشتیم.»
- الگویی مثالزدنی
او همیشه سعی میکند تجربیات خود را در اختیار دیگران بگذارد تا آنها نیز راحتتر بتوانند مشکلات خود را پشت سربگذارند. برای نمونه در شهری که او زندگی میکند تاکنون چندبار اتفاق افتاده که چند جوان در اثر حوادثی مانند تصادف رانندگی دچار نقص عضو شدهاند.
در چنین مواقعی حبیبزاده به ملاقات این افراد میرود تا به آنها نشان دهد معلولیت نمیتواند نقطه پایانی برای زندگی آنها باشد. او تعریف میکند: «چند وقت پیش به ملاقات مرد جوانی رفتم که در اثر تصادف پایش را از دست داده بود، او بهخاطر این پیشامد فکر میکرد زندگیاش به پایان رسیده و دیگر امیدی برای از جا بلندشدن نداشت.» آقای کوهنورد کمکم سر صحبت را با جوان ناامید باز کرد و برایش توضیح داد که خداوند برای بندهاش کم نمیگذارد و اگر حادثهای نیز اتفاق بیفتد حتما در آن حکمتی نهفته است. در همین حین خانواده پسر آسیبدیده برای پذیرایی از حبیبزاده به او چای تعارف کردند، اینجا بود که پسر جوان دید که آقای کوهنورد با دستان مصنوعیاش از قندان قند بر میدارد و چای خود را بهراحتی مینوشد. این رفتار حبیبزاده، روی پسر جوان تأثیر مثبتی گذاشت و سبب شد او راحتتر با حادثهای که برایش رقم خورده بود کنار بیاید.
- جمع این خانواده جمع است
حبیبزاده متاهل است و ۲ فرزند دارد، پسرش ۱۵ساله و دخترش نیز ۱۲ساله است. جمع خانواده آنها همیشه جمع است و دورهم روزهای خوبی را سپری میکنند. روحیه آقای کوهنورد روی اعضای خانوادهاش نیز تأثیرگذار بوده به همینخاطر پسرش در رشته رزمی فعال است و دخترش نیز به والیبال میپردازد. او دراین باره میگوید: « به بچههایم همیشه نصیحت میکنم ورزشکار باشند و در رفتارشان احترام به مردم را فراموش نکنند». از آنها خواسته که همیشه بامردم مدارا کرده و کنار بیایند و به حق و حقوق مردم احترام بگذارند. همسرآقای کوهنورد نیز در موفقیتهای همسرش نقش ویژهای داشته و در سختیها و مشکلات هیچ وقت او را تنها نگذاشته. حبیبزاده دراین باره میگوید: «همسرم همیشه حامی من بوده او در سال ۲بار قرآن را ختم و همیشه برای موفقیتهایم دعا میکند». او درباره ماجرای خواستگاری از همسرش نیز ادامه میدهد: «وقتی خواستگاری رفتم با همسرم با صراحت صحبت کردم اما ایشان شرایطم را پذیرفت و تاکنون نیز در تمامی مشکلات شریکم بوده و با نداری و دردهایم ساخته». منظور آقای کوهنورد دردهای شدیدی است که بهخاطر وجود ترکش در بدنش برخی شبها به سراغش میآید. در این مواقع او از شدت درد نمیتواند بخوابد در چنین لحظاتی همسرش نیز پا به پای آقای کوهنورد بیدار میماند. در خانه آقای حبیبزاده همهچیز قوانین خاص خودش را دارد. برای نمونه اعضای خانواده برای استفاده از دنیای مجازی و شبکههای مجازی قوانینی را رعایت میکنند، مثلا آنها زمان محدودی را به این کار اختصاص داده و بیشتر سعی میکنند بایکدیگر حرف بزنند. آقای کوهنور
